مشترک مورد نظر.....
یکی از شوخیهای متداول و قدیمی در بین اکثریت بچههای جنوب شهر تهران که هنگام گعده در سر چهارراهها، سه راه بفرما، سرچارسو، زیر طاقی و تمام پاتوقها رواج زیادی داشت این موضوع بود، چنانچه یک از راه رسیدهای که با این جماعت آشنایی نداشت و آنها او را خوب نمیشناختند از سوم شخص مفرد مذکر غایبی سراغ میگرفت، به او هیچ اطلاعاتی نمیدادند و چنین وانمود میکردند که اصلا و ابدا او رانمیشناسند در حالی که قشنگ میدانستند فرد مورد نظر همین حالا سرکدام میز نشسته و دارد با غذایش چه کولایی میل میکند و چرا در محل قرار مدار دائمی کارت حاضریش سبز نشده است.
راز نگهداری این مدلی چنان با پوست و گوشت بچههای سر گذر و زیر ساعت رواج داشت که بچههای محلات دیگر از آن به عنوان سرمشق کپی برداری یا رونویسی میکردند، بدا به حال افرادی که بی اطلاع از این فقره یا کم حواس بودن یا دلایل دیگر سرقرار در زیر بازارچه، بدون نگاه کردن در چهره و چشمان این موجودات از یکی از غایبین سراغ میگرفت، مثلا میگفت: از سعید خبری دارید؟ سریعا مثل برق و باد چند نفری از آن جمع بلافاصله دست در جیب میکردند، اولی: جیبهای شلوارش را وارونه می کرد، دومی: دست در جیب بغل کتش میکرد، سومی: زیر پایش را نگاه میکرد و همه با هم میگفتند: ای بابا همین جا بود نمیدانم کجا رفت، اینجا گذاشته بودمش چی شده؟ فرد پی جو از مضحکه شدن متوجه میشد دیگر نباید پیگیری کند.
در روزهای پایانی فروردین ماه 1397 شمسی همه دارند به دنبال سعید مرتضوی میگردند تا او را به زندان تحویل دهند و او در کیسه کسی نیست!
پیشنهاد ما این است که برای آموزش و آرایش انتظامی تعقیب کنندگان او، فیلم قیصر اثر مسعود کیمیایی را که در نیم قرن پیش ساخته شده را تماشا کنند، قیصر برای به کیفر رساندن برادران آب منگل ابتدا فکر کرد بعد پاشنبه کفش خود را بالا کشید به قهوهخانه رفت نعل وارونه زد و بعد از پرشدن کاسه تحقیقاتش بدون انداختن تاس به خدمت برادران محله آب منگل رسید واقعا فیلم نگاه کردن از سوت بلبلی زدن بهتر نیست؟