مصدق.
در دادگاه لاهه میزی برای مذاکره گذاشته بودند، درسه گوشه این میز نوشته بودند ایران، انگلستان و قاضی و با پلاکارد مکان نشستن را معلوم کرده بودند.
مصدق یک ربع زودتر به دادگاه رفت می دانست روی صندلی که می نشیند محل نماینده انگلستان است نماینده دولت بریتانیا می آید و به مصدق می گوید: اینجا جای من است برو آنجا بنشین مصدق می گوید: خودت برو آنجا بنشین نماینده انگلستان می رود پیش رئیس دادگاه می گوید: آقای مصدق روی صندلی من نشسته است رئیس دادگاه به مصدق اخطارمی دهد که سرجای ایشان نشسته ای مصدق می گوید: ایشان و کشورشان دو قرن در کشور من برای چه نشسته و بیرون نمی روند؟ دوقرن است کشور من دارد فریاد می زند در کشور من چه می خواهد؟ ۲۰۰سال است ایشان بر سرنوشت کشور ما مسلط شده حالا که می گویم از کشور ما برو بیرون من را به دادگاه کشانده با این حرف مصدق قاضی متقاعد شد. یکی ازنقاط قوتی که علی رغم چند هزار برگ ادله مثبته مصدق در دفاع از ملی شدن صنعت نفت داشت یکی همین برخورد بود که قاضی گفت: درست می گوید بنشین همان جا تو۲۰۰سال در ایران چیکار داری؟
آن قاضی بعد از سالها وقتی به تهران آمد و بعد از تهران گردی متوجه شد حتی یک کوچه بن بست یک متر در دو متر بنام مصدق نیست. گفت: عجب دراین کشور چقدرنابغه دانشمند هست که نشانی دگر از آن مرد بزرگ نیست!؟